ایران | اژدهاکشان
روزنامه ايران - گروه فرهنگ و هنر- ساير محمدى: «اژدها كشان» مجموعه داستانى جديد به قلم يوسف عليخانى از سوى مؤسسه انتشارات نگاه چاپ و منتشر شده است.
يوسف عليخانى متولد ۱۳۵۴ ميلك از توابع رودبار الموت، ليسانس زبان و ادبيات عرب را از دانشگاه تهران گرفته و ۱۰ سال روزنامه نگارى كرده است. نخستين كتاب او به نام «نسل سوم داستان نويسى امروز» در سال ۸۰ از سوى نشر مركز منتشر شد. «عزيز و نگار» يا بازخوانى يك عشقنامه در سال ۸۱ توسط نشر ققنوس به بازار آمد و چاپ دوم آن در سال ۸۵ منتشر شد. «قدم بخير مادر بزرگ من بود» توسط نشر افق، زندگينامه «ابن بطوطه» و «صائب تبريزى» توسط انتشارات مدرسه و زندگينامه«حسن صباح» توسط نشر ققنوس از ديگر آثارى است كه در دهه هشتاد منتشر كرد.وى هم اكنون مجموعه داستان سوم خود را آماده چاپ دارد
.

*آقاى عليخانى، مجموعه داستان «اژدها كشان» در چه حال و هوايى شكل گرفته و چقدر از قصه ها و افسانه هاى بومى الموت بهره گرفته ايد

براى تشريح و توضيح مجموعه داستان «اژدها كشان» كه چگونه شكل گرفته ناگزير بايد بر گردم به «قدم بخير مادربزرگ من بود». به دليل اين كه يك سلسله ماجرا و برخى دغدغه ها و موضوعات هست كه از دوران كودكى در ذهن و ضمير انسان نقش مى بندد و ديگر پاك نمى شود. مثلاً داستان يه لنگ در كتاب «قدم بخير...» ماجرا مربوط به زندگى زنى تنهاست كه شوهرش به شهر آمده و درگير آن باورى است كه راجع به يك موجود افسانه اى در ذهن دارد. اين درگيرى، به نوعى درگيرى من نوعى هم بوده است واگر من آن داستان را به همان فرم مى نوشتم، داستانى كاملاً معمولى و شايد تبديل به قصه مى شد. من آن افسانه را در فضاى امروزى و شخصيت پردازى تازه در لابه لاى آن قصه روايت كردم. يا ماجراى «رعنا» به شكلى برگرفته از مضمون يك ترانه محلى شامل ايران است. يا داستان خير الله ... همه اين ها در ماجرا يك ارتباطى به هم دارند. يا نقشى كه امامزاده در ميلك در دنياى كودكى ما داشت، من در هشت سالگى از روستا به شهر آمدم و سلسله ماجراهايى از آن دوران در ناخود آگاه من مانده كه هنوز رهايم نكرده است. بعدها هم كه سالى يكبار براى فندق چينى به روستا مى رفتم انگار تشنه تر از گذشته بر مى گشتم. اين مسائل باعث شده كه شروع كنم به نوشتن و در كتاب «قدم بخير... » آن حس و حال درونى را به روى كاغذ بياورم. «در قدم بخير...» بر اساس يك تعصب خاص همه ديالوگ ها را به زبان الموتى نوشتم و روى اين زبان هم پافشارى كردم تا به همين صورت چاپ شد. وقتى كتاب منتشر شد خيلى خوب استقبال كردند. چون براى مخاطبان موضوعات و مضامين داستان ها تازگى داشت و جذاب بود. در شرايطى كه به قول يكى از منتقدان همه از شهر مى نويسند و به تكرار رسيده اند زبان داستان ها و سوژه ها همه تكرارى است، من دست روى موضوع و منطقه بكرى گذاشتم كه براى علاقه مندان به داستان لذت بخش باشد. ولى ديالوگ ها مخاطب را آزار مى داد و بازبان الموتى نمى توانستند راحت ارتباط برقرار كنند.من وقتى ديدم موضوعات براى مخاطب اين همه جذابيت دارد و مورد استقبال قرار مى گيرد، چرا بايد با گويش الموتى آن ها را اذيت كنم. فكر كردم قصد من بيان يك سلسله مفاهيم و دغدغه هاى درونى است و بنا بر اين تصميم گرفتم در اژدها كشان ديالوگ ها را با گويش الموتى ننويسم. فقط لحن الموتى به گفت وگو ها دادم.

* شيوه و شگردى كه شما در روايت داستان هاى كتاب «اژدهاكشان» به كارگرفته ايد، چقدر با انتقاد روبه رو شده است

در نفى اين شيوه، منتقدى مطلب نوشته است. ايشان بدون هيچ توضيحى اين شيوه را تحت عنوان «پژوهش يا داستان» زير سؤال برده اند و در ادامه نوشته اند كارى كه عليخانى در مجموعه هاى اژدها كشان و «قدم بخير...» كرده، نوعى پژوهش و تحقيق است نه داستان، بنابه گفته ايشان، اين دسته از آثار هنوز تبديل به ادبيات نشده است. متأسفانه منتقد مذكور توضيح نداده اند پژوهش چيست و داستان كدام است و چه ويژگى ها و مؤلفه هايى بايد داشته باشند. اصلاً چه تعريفى از اين دو مقوله دارند؟


به نقل از روزنامه ايران ... پي دي اف
***
اژدهاكُشان - مجموعه داستان - يوسف عليخاني

Labels:

youssef.alikhani AT yahoo DOT com