بهنام ناصح: «اژدها كشان»دومين مجموعه داستان يوسف عليخاني همانند مجموعه اولش «قدم بخير مادر بزرگ من بود» در فضاي نيمه واقع- نيمه وهم آلود «ميلك» ميگذرد. عليخاني همانند جنايتكاري كه به محل جنايت باز ميگردد در هر داستاني كه مينويسد به نحوي سر از زادگاهش ميلك در ميآورد البته در آثار غير داستانياش نيز توجه خاصي به اين منطقه جغرافيايي دارد؛ «به دنبال حسن صباح» و «عزيز و نگار» از زمره اين توجهات است. ميلك روستايي از منطقه الموت قزوين است كه سالها پيش نويسنده آن را ترك كردهاست، اما حس نوستالژي او را به واكاوي دوباره خاطرات، خرافات و افسانههاي آن وا داشته و حاصلش داستانهايي است كه نتيجه اين تحقيقات است اگر چه شباهتي به كار تحقيقي ندارد و خود شكل داستانياي مستقلي يافته است. «اژدها كشان» يك شاهكار ادبي نيست اما مطئناً براي نويسندهاش يك موفقيت محسوب ميشود؛ موفقيتي كه هر نويسندهاي از پس ارتقاء تخصص داستاننويسياش به آن نائل ميشود. اين مجموعه در مقايسه با «قدم بخير....» از نثري منسجمتر و روايتي پختهتر برخوردار است. خصوصاً از به كار بردن وسواسگونهي زبان محلي كه در مجموعه قبلياش خواننده را ميآزرد خبري نيست و تمهيدات ديگري از جمله به كار گيري لحن روستايي، نقش مورد نظر را ايفا كردهاست. نويسنده (به بيان بهتر راوي) در اين مجموعه داستان، تا حد امكان از قضاوت و دخالت مستقيم پرهيز ميكند و همين امر گاه قطعيت مرز واقعيت با خيال، خرافات و شايعه را برهم ميزند چنان كه اگر خواننده با دقت به كدها و نشانههايي كه توسط نويسنده دادهشده توجه نكند توطئههايي كه در پس خرافات و موهومات شكل گرفته را به درستي درك نميكند و همين امر موجب غناي بيشتر اثر شدهاست. هر چند اكثر داستانها با جملاتي جذاب و پر انرژي آغاز ميشود اما عليخاني هنوز جادوي لغات و رشته كلمات را آنچنان به كار نميبرد كه خواننده را سحر كند شايد اين امر بهخاطر برخي گفتوگوهاي اضافه يا كم رمق در داستان باشد يا بهخاطر توجه بيش از حد به گفتوگو و هستهي خرافهاي كه داستان را شكل داده تا خود داستان؛ هر چه هست خواننده اگر چه در مييابد با داستاني از نظر ساختماني نسبتاً محكم مواجه است اما داستان او را به وجد نميآورد گاه نيز كمي دلسرد كننده به نظر ميرسد. علت اين امر را شايد نتوان به راحتي فهميد و احتمالاًدرك آن براي خود نويسنده به خاطر وابستگي به اثر بيشتر دشوار باشد اما مطئناً عليخاني براي كشف عصاره جذابيت و افسون خواننده بايد سري به كوهستانهاي پرخطر آثار غولهاي ادبي چون ماركز، بورخس و.... بزند. مقايسه اژدهاكشان با شاهكارهاي ادبي نوعي تحسين به شمار ميرود حتي اگر اين مقايسه به منظور به رخ كشيدن فاصلهاش با اين شاهكارها باشد. بيشك اژدها كشان فاصلهاي عظيم با آثار برجسته جهاني دارد اما اين مهم نيست؛ مهم اين است كه عليخاني قدم در راه گذاشتهاست و نه بيراهه؛ و همين ما را مطمئن ميكند روزي خواهد رسيد.