قصه های الموت
برای دریافت سایز بزرگتر، کلیک کنید


سفر قصه ها، تنهایی راوی
گفتگو: رسول آبادیان

یوسف علیخانی متولد 1354 روستای میلک از توابع رودبار الموت شهرستان قزوین است. علیخانی فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات عرب از دانشگاه تهران است. او علاوه بر داستان نویسی، در حوزه پژوهش های میدانی در زمینه قصه گویی، روزنامه نگاری و ترجمه هم فعال است،‌ هرچند قصد دارد از این پس هرگز به سراغ روزنامه نگاری و ترجمه نرود. از وی جدا از مجموعه داستان های «قدم‌بخیر مادربزرگ من بود» و «اژدهاکشان»، کتاب های «عزیز و نگار» ، «به دنبال حسن صباح» و «جلد اول و دوم قصه های مردم الموت» (به‌همراه افشین نادری) در حوزه فرهنگ و ادبیات عامیانه منتشر شده است. او این روزها مشغول نوشتن کتاب «به دنبال ناصر خسرو» و گردآوری «جلد سوم قصه های مردم الموت» است.
به تازگی خبری درباره آماده انتشار شدن جلد دوم قصه های مردم الموت (کتاب دوم: الموت بالا/ گازرخان و روستاهای اطراف) گردآوری یوسف علیخانی و افشین نادری، شامل بیست و یک فصل: «قصه های سحرآمیز، قصه هایی با ساختار داستان کوتاه، قصه هایی درباره حسن صباح، سرگذشت ها و مکان های تاریخ، قصه های مربوط به اولیاء، قصه های شاه عباس، قصه های مربوط به شخصیت های تاریخ، قصه هایی با موضوع تقدیر، قصه های مکر زنان، قصه های کچل، قصه های شوخی، قصه های بهلول، قصه های حیوانات، متل (قصه های زنجیره ای)، تمثیل، افسانه های پیدایش، عزیز و نگار، نثر – دوبیتی، قصه ترانه، ترانه کودکان و ترانه ها» و چهار پیوست، در 801 صفحه، خواندیم که در این باره با علیخانی، گپ کوتاهی زده ایم.

کمی درباره کتاب "قصه های مردم الموت" بگویید و این که جرقه جمع آوری قصه ها از کجا شروع شد؟

این کار سال 1383 شروع شد و به همراه دوست عزیزم آقای افشین نادری راهی منطقه الموت شدیم و خیلی زود جلد اول آن آماده شد.

از جلد دوم ظاهرا به تنهایی کار را ادامه داده اید؟

خیر. جلد دوم هم با همکاری آقای نادری بود اما قرار است جلد سوم (روستاهای مراغی) را به تنهایی کار کنم.

ویژگی قصه های منطقه روستاهای مراغی در چیست و شما بنا به چه انگیزه ای قصه جمع آوری آن ها را دارید؟

قصه های این منطقه کاملا با مناطق دیگر متفاوتند زیرا این روستاها به لحاظ جوزه زبان و آداب و رسوم با دیگر مناطق همخوانی ندارند و بر همین اساس قصه های شفاهی شان هم منحصر به فرد است.

شما تنها در جمع آوری قصه ها نقش دارد؟

قدم اول همان جمع آوری است اما همه قصه ها بنا به رویکردشان طبقه بندی شده اند.

ظاهرا علاوه بر ارائه قصه ها بخشی را هم به فرهنگ لغات الموتی اختصاص داده اید؟

بله. فرهنگ لغات الموتی هم جزیی از کار است و در ادامه فرهنگ آبادی ها و عکس راویان و عکس هایی از روستاهای محل گردآوری قصه ها آمده اند.

در پژوهش میدانی اقوام ایرانی یک مشکل وجود داد. به عنوان مثال می توان از روایت های متضاد در ارائه یک قصه نام برد. شما این مشکل را چگونه حل کردید؟

همه دوستان می گویند که این مشکل در هر منطقه و هر روستایی وجود دارد اما من می گویم که همه ما با این مساله روبه روییم اما نکته جالب در روایت این قصه های متضاد، دخالت راوی ها در روند قصه به فراخور حدود دانش و توانایی فرد است. به عنوان مثال اگر بخواهیم فقط یک قصه را در یک روستا مورد ارزیابی قرار دهیم مطمئن باشید که ده ها روایت ریز و درشت پیدا می شود. البته این کار در بدو امر ممکن است یک پژوهشگر را خسته کند اما به مرور برایش شیرین می شود و انگیزه بیشتری پیدا می کند.

یکی از نکاتی که درباره کتاب "قصه های الموت" وجود دارد این است که شما در ثبت و ضبط آن ها عجله کرده اید. چرا؟

خیلی ساده است، چون اغلب راوی های ما بالای هفتاد سال سن دارند و یکی یکی می میرند بدون این که قصه هایشان را به نسل های آینده منتقل کنند. یکی از خاطره های تلخ فعالیت در حوزه فرهنگ عامه برای من این است که هر وقت به یک روستا می روم جوان ها می گویند کاش زودتر می آمدید چون اگر دو ماه پیش می آمدید فلان شخص که دیگر در میان ما نیست می توانست منبع خوبی برایت باشد. به هرحال فکر می کنم سرعت کار در جمع آوری ریشه در همین امر داشته باشد.

داستان های مناطقی که شما در آن فعالیت دارید تاکنون به صورت مکتوب ارائه شده اند؟

خیر. به جز قصه عزیز و نگار که چند نسخه منظوم و منثور از آن منتشر شده هیچ کدام از قصه های دیگر مکتوب نشده اند و برای اولین بار است که این اتفاق در این حجم و گستردگی اتفاق می افتد.

دلیل این که قصه های مورد علاقه شما تاکنون توسط دیگر پژوهشگران مورد عنایت قرار نگرفته، چیست؟

سختی راه و در دسترس نبودن وسیله مناسب برای سفر. شاید باور نکنید هنوز روستاهایی در الموت هستند که برای رفتن به آنجاها باید از چهارپا استفاده کرد و یا اگر جاده ای خاکی دارند در نصف سال، قابل استفاده نیستند.

ظاهرا مشوق و راهنمای اصلی شما در این کار آقای عنایت الله مجیدی است. لطفا کمی درباره این آشنایی بگویید.

آقای عنایت الله مجیدی یکی از بهترین الموت شناسان ایران است. ایشان هم اکنون مسوول کتابخانه دایره المعارف بزرگ اسلامی هستند و همان طور که گفتید حق بزرگی بر گردن من دارند. من از همان دوران دانشجویی علاقه داشتم قصه های الموت را گردآوری کنم حتی طرحش را به سازمان میراث فرهنگی قزوین هم دادم اما حمایت نکردند. بعد تصمیم گرفتم کار را از خانواده و روستای زادگاه خودم "میلک" شروع کنم.
بعد کتاب "به دنبال حسن صباح" را که منتشر کردم یک نسخه به رسم ادب به آقای مجیدی تقدیم کردم. ایشان بعد از مدتی گفتند خانم دکتر چوبک، مدیر پروژه فرهنگی – تاریخی الموت، دوست دارد کسی قصه های الموت را گردآوری کند و اینطور بود که من هم به آرزویم رسیدم.

زبان مردم الموت چیست؟

الموت بخشی از دیلمستان بزرگ است که امروزه دیگر نامی از آن نیست. در واقع دیلمستان بزرگ از کناره سپیده رود شروع و تا سنگسر سمنان ادامه پیدا می کرد و مناطق کوهستانی البرز شمال رودبار زیتون، رودبار شهرستان، رودبار الموت، طالقان، رودبار قصران و ... شامل آن می شد. مردم این مناطق زبان های مختلفی دارند که معروف ترین آن تاتی یا همان دیلمستانی است.

شما در کتاب "قصه های الموت" به وجه گردشگری هم توجه نشان داده اید؟ چرا؟

به معنای خاص صحبت از گردشگری نیست و تنها در پایان کتاب، عکس هایی از روستاهای محل گردآوری قصه ها قرار گرفته و اندکی هم درباره مکان های دیدنی و تاریخی صحبت شده است. به هرحال الموت، علاوه بر دارا بودن فرهنگ و ادبیات خاص،‌دارای هوای مطبوعی هم هست و مکان های دیدنی هم زیاد دارد.

درباره زبان تاتی یا دیلمی بیشتر توضیح می دهید؟

به طور مشخص در مقدمه چهل صفحه ای جلد اول قصه های الموت در این باره توضیح داده‌ایم که علاقمندان می توانند به این کتاب مراجعه کنند.

بسیاری از پژوهشگران حوزه فرهنگ و ادبیات عامیانه عنصر شهرنشینی را دشمن بزرگ روایت های شفاهی می دانند. چرا؟

چون هرجایی که عناصر شهری بیشتر نفوذ کرده، قصه ها کمرنگ تر شده اند و برای همین است که گاهی گذشتن از سنگلاخ ها و راه های غیرقابل عبور برای شنیدن یک قصه بکر، لذت بخش است. الموت سرزمین افسانه ها و قصه های کهن است و امیدوارم بتوانم سهم اندکی در گردآوری و ارائه آن ها به نسل های آینده داشته باشم.

جمع آوری قصه های الموت را تا کی قرار است ادامه دهید؟

تازه شروع کرده ایم. بعد از گذشت چهار سال و اندی، تنها جلد اول و دوم آن به پایان رسیده و امیدواریم پنج مرحله دیگر را هم بتوانم جلو بروم که روستای زادگاه من در مرحله آخر قرار دارد.

کتاب هفته. شبنه 16 شهریور 1387. شماره 147. صفحه 23

Labels: ,

youssef.alikhani AT yahoo DOT com