در جلسه نقد "اژدهاكشان" در كرج عنوان شد؛ محسن فرجي: ادبيات، توهم ِ واقعيت است
مجموعه داستان "اژدهاكشان" نوشته يوسف عليخاني، عصر چهارشنبه در كارگاه ماهانه نقد كتاب "ماه و نگاه" حوزه هنري كرج به وسيله محسن فرجي و داستان نويسان اين استان، نقد و بررسي شد. محسن فرجي در ابتداي اين جلسه ضمن رد سخناني درباره پژوهشي خواندن مجموعه داستان اژدهاكشان گفت: بخش عمده اي از داستان امروز ما متاسفانه آنقدر آپارتمان نشيني و كافه اي شده كه وقتي داستاني، فضاي تازه اي به ما معرفي مي كند گمان مي كنيم نويسنده تحقيق كرده و در نتيجه بيش از داستان نويس بودن، پژوهشگر است. فرجي اضافه كرد: همه ما مي دانيم تحقيق نيازمند روش تحقيق و نتيجه گيري است كه هيچ كدام از داستان هاي اژدهاكشان داراي چنين خصوصيتي نيست. نويسنده مجموعه داستان هاي "يازده دعاي بي استجابت" و "چوب خط" گفت: فراموش نكنيم ادبيات، توهم ِ واقعيت است و مخاطب نبايد فريب بخورد كه چون نويسنده اي مثل عليخاني سراغ روستايي مثل "ميلك" رفته، پس حتما دارد واقعياتي را مي گويد كه متعلق به يك منطقه خاص است. محسن فرجي درباره اژدهاكشان گفت: عليخاني با 15 داستان اين مجموعه كه به نوعي ادامه داستان هاي مجموعه قبلي او "قدمبخير مادربزرگ من بود" است، د نياي اختصاصي خود را مي سازد ولي گمان من اين است كه اين موضوع يك رويه مساله است و رويه مهمتر آن، ساختن جهان داستاني عليخاني است. اين كه او به چه مي انديشد، به مقولات مهم و دغدغه هاي بشري چون عشق، مرگ، اخلاق و مذهب چگونه نگاه مي كند. متاسفانه اين جهان داستاني در اژدهاكشان بسيار تكه پاره است و به جهان داستاني عليخاني نمي رسيم. فرجي افزود: عليخاني موفق مي شود دنياي اختصاصي خود را خلق كند كه اتفاقا نكته مهم و ارزشمندي است و با نگاه به ادبيات داستاني معاصر مي بينيم مجموعه داستان اژدهاكشان چقدر متفاوت و اختصاصي عليخاني است. عليخاني در زماني كه اغلب نويسندگان ما قادر به خلق دنياي داستاني خود نيستند، توانسته دنياي اختصاصي خود را خلق كند واين اتفاق و موفقيت كمي براي يك نويسنده نيست اما كاش مي توانست جهان داستاني اش را نيز بسازد. منتقد جلسه ماهانه نقد كتاب حوزه هنري كرج عنوان كرد: يكي از ايرادهاي ساختاري چند داستان مجموعه اژدهاكشان اين است كه روايت در آغاز به شكل سوم شخص است اما در ادامه بدون دليل و پشتوانه قدرتمند، روايت اول شخص مي شود. محسن فرجي گفت: ما اگر بتوانيم به نوعي قصه نويسي ايراني برسيم كه نه تنها محتوا، بلكه شيوه روايت را از حكايت هاي ايراني بگيريم، موفقيت خوبي مي توانيم به دست آوريم. اين اتفاق مي توانست در مجموعه داستان اژدهاكشان رخ دهد كه متاسفانه عليخاني به سادگي از كنار آن عبور كرده و نتوانسته سنگ بناي نوعي قصه ايراني را بگذارد. عليخاني به دليل اين كه جدا از داستاننويس بودن، سالهاست در حال گردآوري قصه هاي عاميانه است مي توانست از شيوه روايت نقالان و راويان قصه هاي مردم استفاده كند.
اين نويسنده معاصر ضمن طبقه بندي نويسندگان به دو دسته "سودا" و "پيشه" گفت: عده اي سوداي نوشتن دارند و كساني، پيشه نوشتن. آن ها كه پيشه نويسندگي دارند از اين راه به مخاطب گسترده تر فكر مي كنند كه الزاما عامه پسند نيستند به طور مثال آقاي دولت آبادي يك نويسنده پيشه است. وي اضافه كرد: عليخاني جزء نويسندگاني است كه سوداي نوشتن دارد و پيشه اش نويسندگي نيست و از اين راه امرار معاش نمي كند. در تمام دنيا هم وضعيت به همين شكل است و نويسندگان سودا مدام در حال نوشتن و تجربه كردن هستند و گستاخ تر به نظر مي رسند كه به طور مثال، علي خداي، محمد كلباسي و رضا فرخفال، سه نويسنده اصفهاني، از اين دسته اند و چون نويسندگان پيشه نيستند، يك يا دو كتابي مانده اند. فرجي عنوان كرد: سودايي بودن نويسندگان اين دسته يك نكته به همراه دارد و آن اين كه ما نمي توانيم مانند زمان ِ نقد آثار نويسندگان پيشه، نويسندگان سودا را نقد كنيم. نقد داستان هاي نويسنده سودا بسيار سخت تر است چون برخلاف نويسنده پيشه كه براساس يك سنت ادبي مي نويسد، مدام در حال ابداع است. اين منتقد گفت: وقتي با نويسنده اي مثل عليخاني طرف هستيم با پيش فرض هاي نويسنده پيشه، سراغ او نرويم. با شناخته هاي نقد متعارف و كلاسيك به طرف او نرويم بلكه اين فرض را در نظر بگيريم كه داريم به سراغ موجود ناشناخته اي مي رويم و بايد به صفحه صفحه اين كتاب با چراغ قوه نزديك شويم، چون پر از تاريكي است. اژدهاكشان جزء اين نوع كارهاست. نويسنده مجموعه داستان "چوب خط" و نامزد دريافت جايزه پكا در سال جاري گفت: در هيچ داستاني از مجموعه اژدهاكشان به طور مستقيم به زمان اتفاق داستان ها اشاره اي نمي شود ولي خالي شدن روستا از روستاييان و ترسيم فضاي بدون سكنه در ميلك، نشان دهنده اين است كه زمان، زمان معاصر و امروز ماست و بدون اشاره مستقيم به زمان نسبي داستان ها مي رسيم كه اين موضوع به نظر من از نقاط قوت مجموعه اژدهاكشان است كه ضمن بي زمان بودن، در عين حال به شكل داستاني، روستاهاي امروز ايران را روايت مي كند. محسن فرجي افزود: عليخاني بايد به مرور از شيفتگي خود به زبان و منطقه الموت در داستان هاي خود بكاهد و بياموزد كه به زمان اندك و خواسته مخاطب احترام بگذارد و رگه هاي زيبايي را پيدا كند، البته خوانندگان اژدهاكشان اگر به كتاب قبلي او "قدمبخير مادربزرگ من بود" نگاه كنند مي بينند اين كتاب پر از اين شيفتگي ها و واژگان سخت و نامفهوم بود اما عليخاني چون نويسنده اي تجربي است در ادام تلاشش به اژدهاكشان رسيده كه اميدواريم روز به روز ضمن حفظ روح ِ ميلك در داستان ها، با مخالب كم حوصله هم بيشتر ارتباط برقرار كند.
اين نويسنده و منتقد ادبيات داستاني در ادامه اين نشست، ضمن قرار دادن مجموعه داستان اژدهاكشان در زيرمجموعه ادبيات اقليمي گفت: سابقه اين نوع ادبيات به دهه سي برمي گردد كه اوج شكوفايي آن در دهه چهل و با مطرح شدن بحث اصلاحات ارضي و تقابل سنت و مدرنيته است. فرجي اضافه كرد: متاسفانه ادبيات اقليمي پس از انقلاب افول مي كند و نمونه هاي اين نوع ادبيات را كمتر مي بينيم. محسن فرجي افزود: انتشار "قدمبخير مادربزرگ من بود" و "اژدهاكشان" به نوعي رجعت به ادبيات اقليمي ماست كه به گمان من در ادامه آن نوع ادبيات قرار نمي گيرد و براي خود سبك و سياق متفاوت و مغايري دارد. منتقد اژدهاكشان در كرج گفت: طرح مبارزات روستاييان و اربابان، مظلوم و ظالم از اركان ادبيات اقليمي مرسوم دهه سي و چهل بود كه اين تقابل در اژدهاكشان وجود ندارد. به عنوان مثال شما در داستان هاي عليخاني، مباحثي كه در داستان هاي "به آذين" ، "درويشيان" و "منصور ياقوتي" مطرح مي شدند، نمي بينيد. وي عنوان كرد: مضمون ديگر ادبيات اقليمي دهه سي و چهل، نقد خرافات و باورهاي روستاييان و عقايد و آداب و رسوم آن هاست كه نويسنده هايي مثل "ساعدي" و "گلشيري" سعي داشتند با داستان هاي خود به جنگ خرافات بروند اما در مجموعه داستان "اژدهاكشان" نه تنها نقدي بر خرافات صورت نمي گيرد كه بلكه پايه و مبناي داستان ها، استفاده از همين باورها و عادات است براي ترسيم فضاي داستاني. اين نويسنده جوان گفت: بحث طبيعت گرايي در ادبيات اقليمي نيز قابل توجه بود كه ادبيات اقليمي ما در دهه چهل به دو بخش ادبيات شمال و جنوب تقسيم مي شد. در بخش ادبيات شمال، بحث خوانين و فئودال ها را مي بينيم و در بخش ادبيات جنوب نيز بحث نفت و مبارزات كارگري وجود داشت. داستان هاي عليخاني در بخش ادبيات شمال ايران قرار مي گيرند چرا كه روستايي كه اين نويسنده از آن صحبت مي كند روستايي است به نام ميلك در الموت كه فرهنگ آن با مردم ميلك نزديك است. فرجي اضافه كرد: نويسنده هاي ادبيات شمال براي رسيدن به يك فضاي تغزلي و شاعرانه از زيبايي ها و چشم انداز طبيعت نيز استفاده مي كردند كه عليخاني از مكان چنين استفاده ابزاري نمي كند بلكه ميلك در داستان هاي او صاحب شخصيت است. ميلك نه تنها شخصيت است كه شخصيت اصلي داستان هاي "قدم بخير ... " و "اژدهاكشان" است. محسن فرجي در جلسه نقد اژدهاكشان در كرج گفت: عده اي نيز پس از انقلاب از ادبيات اقليمي براي رسيدن به فضاي رئاليسم جادويي استفاده مي كنند كه خانم رواني پور ، نمونه اي از چنين نويسندگان است. چنين چيزي نيز در كار عليخاني و مجموعه داستان اژدهاكشان نمي بينيم و از اين جهت، اين مجموعه يك كار يكّه و متمايز در ادبيات اقليمي به شمار مي رود و در واقع عليخاني نوع خاص خود از اين نوع ادبيات را خلق كرده است. فرجي درباره زبان داستاني مجموعه اژدهاكشان نيز گفت: عليخاني با استفاده هوشمندانه از زبان، كلماتي را به كار برده كه ضمن اين كه بار محلي دارند ولي در عين حال نيازي به ارجاع و پانوشت ندارند. او در مجموعه داستان قبلي اش البته مرتكب چنين اشتباهي شده بود. اين منتقد اضافه كرد: استفاده عليخاني از كلمات داراي بار ِ محلي و در عين حال مانوس، به گمان من سه ويژگي به همراه خود آورده است. يك؛ رسيدن به لحن خاص كه به طور مشخص براي اين داستانها خلق شده و نشان دهنده سادهگويي مردم الموت و ميلك است. دو؛ تصويرسازي بدون متوسل شدن به شيوه هاي مرسوم و متداول ساخت تصوير و سه؛ پيشنهاددادن عبارات و واژگاني كه مي توانند به غناي زبان فارسي در ادبيات داستاني ما كمك كنند.