داستان ِ‌ عليخاني
انسيه پوستي: "برای ولی محمد پدر بزرگم . .." اول کتابش نوشته بود . اژدهاکشان را می گويم . وقتی خواندم، بی اختيار سال گذشته افتادم . وقتی عليخانی را در نشريه ديدم .راستش کمی جا خوردم . چند وقتی می شد که عليخانی را در قزوين نديده بودم .شايد به اين خاطر بود حسن لطفی اول گفتگو ، با اين سوال شروع شد چرا به قزوين آمده؟ بعد از ولی محمد برايمان گفت که از دنيا رفته و آرام آرام جلسه گفتگو آن روز شروع شد . وقتی جلسه تمام شد . دوستم گفت: ديدی وقتی داشت سوالها را جواب می داد انگار داشت داستان می خواند گفتم : خب؟ نگاهم کرد و گفت : توی جلسه خواب بودی؟! گفتم : نه بخدا. ولی دوستم راست مي گفت : لحن عليخانی داستانی بود .
امسال وقتی کتاب اژدها کشان می خواندم بعضی از داستانهای عليخانی با صدای خودش هم داشتم . اژدهاکشان برخلاف مجموعه داستان قبلی‌اش از گويش محلی استفاده نکرده بود. ولی يک چيز برايم خيلی جالب بود. وقتی داستان را با صدای خودش گوش می‌کردم . بهتر متوجه می‌شدم شايد به خاطر اين بود، ديالوگ ها درست و صحيح تلفظ می‌کرد . هر چند خيلی از دوستان هم گفتند « برای آدم تنبل مثل من ، خدا از در و ديوار می رساند!! » ولی من چند بار امتحان کردم . وقتی داستانها را گوش می‌دادم بهتر می‌توانستم تجزيه و تحليل کنم .
يکی از نقاط قوت عليخانی شايد اين باشد محيط داستانهايش را و حتی گذشته شخصيتهای داستانهايش را می‌داند . ولی خودمانيم ، خيلی دوست دارم داستانی از اين نويسنده بخوانم که دور از فضای الموت باشد . دوستم می‌گويد : اين نوشته مثلاً نقد است . می‌خندم و می‌گويم نه ، چون در اين چند ماه دوستان بهتر از من نقد و بررسی کردند.
***
اژدهاكُشان - مجموعه داستان - يوسف عليخاني
youssef.alikhani AT yahoo DOT com