لذت نقد خواندن نبردهام و شم منتقد بودن ندارم. هفده هجده سال پیش در دنیای سخن نامهای خواندم از ماریو وارگاس یوسا خطاب به نویسندهای آلمانی. نوشته بود: شما در جدل شیوهی غریبی دارید آقای گونترگراس!
با خواندن این عبارت، چیزی در من شکل گرفت و با وجودم عجین شد. مانند تکه شعری، مایهی زمزمهی این سالهای من شده است. لحن و ریتم این گفته غیر مستقیم به من میگوید لازم نیست خیلی منظم چیزی را شروع کنی و حرفهایت ابتدا و میانه و انجام داشته باشد . این حرف به من آموخت که باید خود را رها کرد. با این همه، همواره حواسم بوده است که خیلی هم مجاز به رها بودن نیستیم و نهایتا باید به قاعدهای قایل باشیم.
***
او یادآوری کرد که بسیاری از رمانها و آثار ادبی خوب را به خاطر پیشداوریها و قضاوتها کنار میگذاریم و نخوانده از کنارشان رد میشویم و برای نمونه، به نحوه برخورد ویل دورانت با دن آرام شولوخف اشاره کرد.
ملک میان گفت: دورانت در تفسیرهای زندگی نوشته است که به "دن آرام" شولوخف، به خاطر بیزاریاش از طرز تفکر سوسیالیستی این رماننویس، مدتهای مدید بی اعتنایی میکرده است. میگوید: مطالعه آن را با این پیشفرض که حوصلهام را سر خواهد برد آغاز کردم. خواندم و آتش گرفتم. ناخشنودی من از شولوخف، مرا سالها از زیباترین رمان قرن دور نگه داشته بود.
سپس به اژدها کشان علیخانی اشاره کرد و افزود: من خوشبختانه کار علیخانی را با لذت خواندهام و با کتاب او موافق هستم اما این موافق بودن به معنی پذیرفتن همهی اجزای آن نیست.
اضافه کرد: من اژدهاکشان را مستقل نمیدانم. قسمت دوم "قدم بخیر مادر بزرگ من بود" است و با کتاب سوم علیخانی – سالها برمیخوره شنبه به نوروز – فکر میکنم تریلوژی میلک کامل میشود. من البته خوش تر دارم که با استناد به جملهای از داستان تعارفی مجموعه اژدهاکشان، نام کتاب سوم را بگذارم "اینجا میلک است".
***
نویسندگان بزرگ، نشانههای بزرگیشان در کارهای اولشان پیداست. همانگونه که نشانههای صد سال تنهایی را در طوفان برگ مارکز میتوان دید. در کتاب اول علیخانی - قدم بخیر... – این رگهها بود. رگههایی که به شوق میآورد و نوید میداد.
***
به زیبایی زبان اژدهاکشان – به رغم انتقاد از واژگان بومی و غیرعمومی آن - اشاره کرد. جملههایی را از داستانهای مختلف این کتاب شاهد آورد. برای مثال، از داستان قشقابل این تکه را را مثال زد:"از کنار دیوار کاهگلی به طرف کوچه سنگلاخ عصا زد". با اینه همه گفت: کاش نویسنده در نوشتن بعضی عبارات بیشتر دقت میکرد و روی نثر وقت بیشتری میگذاشت.
خطاب به علیخانی گفت: شما حتی اگر کلیدر را خواندهاید بار دیگر آن را در دست بگیرید نه به این خاطر که بخوانید، که برای اینکه ببینید دولت آبادی چه کرده. در این رمان حتی یک کلمه نیست که اذیت کند.
ملک میان عبارات آغازین کلیدر را از بر برای حاضران خواند و گفت: دنیای عجیب و غریب داستانهای علیخانی اگر با ظرافت دولتآبادی خلق شود چه میشود!
***
او تصاویر داستانهای اژدهاکشان را به نقاشیهای امپرسیونیستها تشبیه کرد و گفت: عبارات زیبا و تصاویر ناب این کتاب، حسی نوستالژیک به من منتقل میکرد، انگار که در برابر نقاشیهای مونه یا پیسارو ایستادهام. در کار علیخانی درخت زالزالک و باران و سگ، در تابلوهای پیسارو، چوپانان و دروگرانی که در سایهی بید، تن به خنکای آب نهر میسپارند.
***
بخش دیگر حرفهای ملک میان درباره روایت و زاویه دید راوی در مجموعه اژدهاکشان بود. به گفتهی وی، جز دو داستان که اول شخص هستند، باقی داستانهای این مجموعه راوی سوم شخص دارند.
در این باره گفت: اول شخص این داستانها البته در روایت محو میشود و ما هرگز نمیفهمیم که کیست. راوی معمولا غالب قصه را بر نمیتابد وبه شعر کلام و تصویر روی میآورد.
اظهار داشت: من اعتقادی به لزوم مشخص کردن قصه یا داستان بودن این مجموعه ندارم. با فلوبر هم عقیده هستم که گفت: قطعهای که خوش نوشته شده باشد لاجرم بر دل مینشیند.
و دو مرتبه تکههای دیگری از داستانهای عليخانی را خواند و افزود: زیبایی دیگر چه چیزی میتواند باشد. زیبا زیباست و چه احتیاج به دلیل دارد؟ ازمیان این همه کاغذ که به زباله دانی ریخته میشود، یکیشان میشود دوازده داستان سرگردان و نجات پیدا میکند.
به اعتقاد میک میان، علیخانی نیز مانند هر نویسنده دیگری بازی کرده و بازیاش را نیز قشنگ و جذاب ارایه داده است.
گفت: نویسنده اژدهاکشان به راحتی مینویسد: راوی دیگر روایت نمیکند و من هم دیگر چیزی نمیدانم.
ملک میان، درباره این راحتی که در مقدمهی حرفهایش در هنگام نقل نامه یوسا بر آن تاکید کرده بود، به نوشتهای از هنری جیمز استناد کرد و در این باره نیز گفت: هنری جیمز مینویسد که ازهنرت لذت ببر. و خوشبختانه علیخانی لذت میبرد. من 10 سال پیش از این در دیداری کوتاه به علیخانی که به من داستانی از خودش را داده بود گفتم چرند نوشتهای و او گفت: 10 سال نوشتم تا بتوانم از تو تایید بگیرم.
و به نقل نوشتهی هنری جیمز ادامه داد: تمام زندگی از آن توست. به آنهایی که میگویند هنر این است و جز این نیست گوش مسپار. به یاد داشته باش که بزرگان با وجود تفاوتهای بسیارشان، کارکردهاند و همگی ماندهاند. اولین وظیفهی تو این است که آگاه باشی. بلند نظر و باریک بین باش. شاید موفقیت را در آغوش بگیری.
***
نقد ِ فتحالله بينياز ... اينجا
نقد ِ محمدرضا گودرزي ... اينجا
نقد ِ فريدون حيدري مُلكميان ... اينجا
گزارش تصويري از جلسه نقد "اژدهاكُشان" در كانون ادبيات ايران ... اينجا
نقدهاي ديگر درباره اين كتاب ... اينجا
عروسِ بید
اژدهاكُشان
قدمبخير مادربزرگ من بود
جایزه جلالآلاحمد
جایزه هوشنگ گلشیری
کتاب سال
جایزه شهید غنی پور