لاله حسن پور: اژدهاکشان را که خواندم! نمی دانم؛ که گویا بوده ام در آنهمه بی ریایی و سادگی و ترس و امید و بی پروایی، هم نوا با صدای کبک ها و کلاغ ها، در میان شاخ و برگ دو تادانه و یک دنیا طراوت حتی به زور شب بیداری های مشدی علی اشرف و اسرافیل مانده، یا روی سکوی جلوی در طویله کبل رجب، گوش تیز کرده برای شنیدن مع مع قشقابل و صدای خوردن در چوبی به چارچوب، یا دست به ضریح امام زاده و همپا با نسترنه، یا بر بلندای تادانه، همنشین با الله بداشت، یا همبستر با کبلایی عاتقه و هم عاقبت با کوکبه، یا هم مرگ با مشدی دوستی و هم شیون با قدم بخیر و مشدی گلجهان، یا چون گلناز خاله هم کلام با اوشانان و هم خواب با صفی خان...


عروسِ بید
اژدهاكُشان
قدمبخير مادربزرگ من بود
جایزه جلالآلاحمد
جایزه هوشنگ گلشیری
کتاب سال
جایزه شهید غنی پور