داستان هاي اين مجموعه وهمي هستند. با خواندن آنها مي توانيم باور كنيم كه در هنگام زندگي در يك روستاي كوچك كه شايد برق هم نداشته باشد آدم چاره اي ندارد جز آن كه دچار اوهام بشود. زن روستائي دائم تبريزي ها را مي شمارد. آنها بيست و سه تا هستند، اما ممكن است كه يكي بيشتر باشند و اين بيشترين همان "يه لنگ"، هيولاي يك پاي بسيار بزرگ است كه آدم را تسخير مي كند. هيولاهاي ديگر هم هستند. مارها نقش مهمي در اين داستان دارند و مي توانند آدم ها را بخورند و به كلي نابود كنند. مرگ نيز چهره اي ديگر دارد و همه را دچار اضطراب مي كند. روستا همانند اغلب روستاهاي ايران، در هنگام عزاداري دهه محرم زنده مي شود. علم ها حركت مي كنند. يكي از علم ها از ده مجاور خود حركت كرده و به ميلك، مكان اين داستان ها آمده استLabels: Ghadam_be_kheir



عروسِ بید
اژدهاكُشان
قدمبخير مادربزرگ من بود
جایزه جلالآلاحمد
جایزه هوشنگ گلشیری
کتاب سال
جایزه شهید غنی پور