مجموعه داستان «اژدهاكشان» نوشته يوسف عليخاني در ادامه سلسله نشستهاي ادبي دفتر نشر افراز، چهارشنبه سيام بهمن ماه 1387 با حضور نويسنده و جمعي از نويسندگان و منتقدان ادبي نقد و بررسي شد. به گزارش روابط عمومی دفتر نشر افراز، در ابتدا سيروس نفيسي، مجري جلسه ضمن بيان اين موضوع كه مجموعه داستان اژدهاكشان از مجموعه داستانهاي بحث بر انگيزي بوده است كه بازتابهاي متفاوتي را در محافل ادبي موجب شده است و در عين حال برگزيده اولين دوره جايزه ادبي جلالآلاحمد در بخش داستان كوتاه و نامزد بخش مجموعه داستان هشتمين دوره جايزه ادبي گلشيري هم بوده است، به بيان شرح حال مختصري از نويسنده، پيشينهاش و عناوين آثار ادبي و پژوهشي وي پرداخت. در ادامه يوسف عليخاني ضمن بيان اينكه مجموعه داستان اژدهاكشان در ادامه مجموعه قبلياش بوده و كار بعدي نيز در همين راستاست، ابراز اميدواري كرد حضار در اين جلسه با بيان نقطه نظرات خود و كاستيهاي اژدهاکشان، وي را در ادامه مسيرش ياري نمايند. عليخاني سپس به قرائت داستان كوتاه اژدهاكشان كه نام مجموعه هم از آن گرفته شده است پرداخت. مجري جلسه سيروس نفيسي ضمن تاكيد بر اين بخش از سخنان عليخاني كه اژدهاكشان عملاَ اثري در ادامه مجموعه داستان قبلي است، مجموعه داستان جديد نويسنده را از سه بعد شايسته ارزيابي قلمداد نمود: ابتدا وجه اقليمي و مردم شناسي آن با توجه با آنكه تمامي داستانها در روستايي به نام ميلك از توابع الموت قزوين مي گذرند و با خواندن هر داستان خواننده با بخشي از ويژگيهاي رفتاري و فرهنگي مردم آن ديار آشنا میشود و در واقع هر داستان چون تكه اي است كه با كنار هم چيدن تماميشان تصوير ميلك و مردمانش كامل میشود. دوم، وجه داستاني و تكنيكي آثار كه به زعم وي و بر خلاف تصور شايد عده اي، آن گونه نيست كه نويسنده نسخه بازنويسي شده يا حك و اصلاح شده روايتي موجود يا قصه اي شفاهي از مردمان آن ديار را بي كم و كاست و مستندوار براي ما بيان كند و بيشك داستاني كه ما میخوانيم داستاني است كه هر چند ريشههايش از عمق وجودي مردان و زنان ميلك به در آمده اما با گذر از صافي ذهن خلاق نويسنده است كه تبديل به داستانهاي حاضر شده است. ويژگي سوم كتاب به تعبير نفيسي، وجه خاص و برجسته زباني آن است كه با نوعي تعديل نسبت به مجموعه قدم بخير مادربزرگ من بود (كه به خاطر غلظت بهكارگيري كلمات و تعابير ديلمي در آن بينياز از بهكارگيري پانويس در كتاب نبوده است) و با وجود حضور كاملاَ مشخص لهجه محلي، ايجاد ارتباط با مخاطب را سهل تر میكند. نفيسي در ادامه افزود: هر چند كه وجه اقليمي و در اينجا روستايي داستانها چه بسا يادآور آثار برخي ديگر از نويسندگاني كه از روستا نوشته اند باشد مثلا داستانهاي روستايي غلامحسين ساعدي با آن فضاي وهم آورشان، اما عليخاني روستانويسي را دستمايه بيان حرفها يا شعارهايي خاص قرار نداده است. چيزي كه در آثار بسياري از نويسندگاني از آن دست ديده میشود و مكان روستا در عمل محملي میشود براي آنكه بگوييم مثلاَ مشكلات روستا ناشي از ظلمي است كه از حاكميت ريشه میگيرد. يا مثلاَ در داستان معروف معصوم اول از هوشنگ گلشيري، مترسكي كه سايه وهمآور و هولآورش چون نيرويي قاهر بر جان و مال مردم مسلط میشود عملاَ نمادي است از حكومتي كه بر همه چيز مردم سلطه اي شوم دارد. اما در داستانهاي يوسف عليخاني همه چيز طبيعي تر و از جنبه اي تاثيرگذارتر است. در اينجا ما با مردم واقعي، و مشكلات واقعيشان مواجهيم، چيزي كه شديداَ بر ما تاثير میگذارد و به بياني آن مردم را با گوشت و پوست و بويشان حس میكنيم. نكته ديگري كه نفيسي آن را قابل بحث دانست آن بود كه از جنبه مقايسه اي آيا میتوان اژدهاكشان را گامي به جلو در مقايسه با قدم بخير ... به حساب آورد يا نه؟ باز هم از منظري مقايسه اي چيزي كه شايد به طور حسي بتوان به آن اشاره كرد آن است كه در داستانهاي مجموعه قبل ميلك شلوغ تر است و به بيان ديگر هنوز زنده است اما در اين مجموعه ما با فضايي سوت و كور تر و عملاَ با اضمحلال تدريجي آن روستا مواجهيم. در ادامه جلسه هادي نودهي، نويسنده به بيان ديدگاههاي خود پرداخت و گفت كتاب مشخصاَ در گونه ادبيات روستايي قرار میگيرد و براي كساني چون ما كه با شهر و مسائل پيچيده آن دست به گريبانيم شايد در برخورد اول ارتباط چندان آسان نباشد، اما در مجموع كتاب تاثير خود را میگذارد و خواننده را با خود میكشاند كه نشان دهنده زحمت زياد و كار خوب نويسنده است. نودهي ادامه داد با توجه به جايگاه كتاب در گونه ادبيات روستايي بد نيست اشاره اي به پيشينه اين دست آثار هم بشود. ادبيات روستايي در ايران عملاَ بعد از كودتاي 28 مرداد 1332 و با رويكرد برخي روشنفكران به روستا كه پيامد سانسور و نمود بيشتر فضاي استبدادي در كشور است شكل میگيرد. در همين ايام است كه ماجراي اصلاحات ارضي هم مطرح میشود و روشنفكران با رجوع به روستا نگاه انتقاديشان را به اين موضوع هم میكشانند. به اين ترتيب میبينيم جلال آل احمد به روستا میرود يا مثلاَ هوشنگ گلشيري سالها در روستاها معلمي میكند و بسياري از نويسندگان معروف ديگر چون غلامحسين ساعدي و... عملاَ براي مبارزه با فضاي سياسي حاكم، داستانها را به روستا میكشانند. اما از آنجا كه ريشه اين رويكرد قضيه مردم شناسي نبوده است آن قبيل داستانها به شيوه ديگري پيش میروند و ما بيشتر با وجوه داستاني و تكنيكهايي كه قدرت داستان را بيشتر میكند مواجهيم. مثلاَ در «عزاداران بِيل» از ساعدي با وجودي كه داستانها در روستا میگذرد اما همه مانند تهرانيها صحبت میكنند. بُعد ديگر هم نماد پردازي است كه به واسطه هدفي كه براي آن نوع ادبيات قائل بودند، حضور بسيار پر رنگي در آن نوع آثار پيدا میكند. نودهي ادامه داد: در اين كتاب با وجودي كه تاثير كساني چون ساعدي (آنجا كه حاكميت و حضور قاهرانه محيط ايجاد وهم در فرد میكند) يا تاثير گلشيري (آنجا كه خرافهها خود را نمايان میكنند) مشهود است، اما نويسنده با توجه به آنكه ريشههاي خودش از آن محل است و دغدغه آن مردم را دارد، به وجوه مردم شناسي و اقليمي كار توجه بيشتر میكند و همين رويكرد وجه تمايز مشخص اين اثر با آثار ديگري است كه به روستا پرداخته اند. نويسنده مجموعه داستان «شمايل لرزان قدرت» در ادامه صحبتهايش به برخي مشخصههاي اثر چون عدم حضور شخصيتهاي مهم يا اصولاَ جايگاه نچندان پر رنگ شخصيت پردازي (به واسطه حضور پررنگ تر فضا و اقليم كه جاي شخصيت را در داستانها میگيرد) اشاره كرد و در همين راستا حضور عناصر فراواقعي يا متافيزيكي را كه در اكثر داستانهاست مهم و قابل توجه دانست كه خود باعث میشود اژدهاکشان به كارهاي رئاليسم جادويي هم نزديك بشود. نودهي ادامه داد: البته در برخي داستانهاي مجموعه و مشخصاَ دو داستان آخر «آب ميلك سنگين است» و «ظلمات» به نظر میرسد وجوه مردمشناسي در مقابل هدفي كه چه بسا نويسنده با نوعي نمادپردازي سعي در القاي آن داشته و به نوعي اضمحلال تدريجي روستا را به عواملي از بيرون هم نسبت میدهد، رنگ میبازد كه به زعم وي اين دو داستان را در جايگاهي پايين تر در مقايسه با داستانهاي ديگر مجموعه قرار میدهد. در ادامه اين نشست ادبي اسدالله امرايي، منتقد و مترجم ادبي به بيان نظراتش پرداخت و گفت: نكته اي را كه بايد به آن توجه داشت اين است كه كار آن طور كه بعضيها اشاره كرده اند در زمره ادبيات وحشت قرار نمیگيرد، وهم در كارها هست اما هدف نويسنده آن نيست كه كسي را بترساند و از آن مهم تر حتي آن وهم را مورد انتقاد هم قرار نمیدهد. اين وهم يك واقعيت است كه در زندگي آن مردم وجود دارد. يا در مورد بحث عناصر فرا واقعي – اسطوره اي كه مثلاَ در داستان اژدهاكشان مطرح میشود، نمونهاش را در جاهاي ديگر هم داريم، در همين امامزاده داوود خودمان يا در ساير مناطق ايران. در واقع نويسنده به بيان انگارههايي میپردازد كه وجود دارند، نه به معناي حقيقتشان كه بيان اين واقعيت كه حضورشان در زندگي مردم انكار ناپذير است. نكته جالب اين است كه حتي اگر كسي بخواهد آنها را انكار كند تكفير میشود و مثلاَ به او میگويند تو كه فلان باور را قبول نداري پس خدا و پيغمبر را هم قبول نداري؟ و همين جا است كه كار به رئاليسم جادويي نزديك میشود. میدانيم كه رئالسم يعني واقعيت و جادو در نقطه مقابل و متضاد آن قرار میگيرد. وقتي میگوييم رئاليسم جادويي يعني جادوها و عناصر غير واقعي، حضوري عيني و غير قابل انكار دارند. مثلاَ در داستان اژدهاكشان وقتي گفته میشود در روز سيزده بدر هر سال مردم چشمشان به دنبال آن است كه ببينند چه زماني نورهايي كه از امامزاده ميلك و گردنه وقوع اژدهاكشان بلند شده بر میگردند سر جاي خودشان، ما میدانيم كه نوري كه متساعد میشود هيچ وقت نمیتواند سر جاي خودش برگردد و عملاَ با اين نحوه روايت و بر خورد ما داريم به عنصري غير مادي وجهي مادي میدهيم. امرايي در ادامه صحبتهايش اشاره كرد او هم با آن بحثي كه در ارتباط با مسائل سياسي شد موافق است و معتقد است از آنجا كه بسياري از نويسندگان ما نگاهشان منبعث از راديكاليسم دهه 60 ميلادي و كساني چون ژان پل سرتر بود كه میگفت اصولاَ نويسنده بايد نسبت به وضع موجود معترض باشد، آثار نويسندگان ما هم اينگونه بود و اصولاَ كسي كه در دهه 40 و 50 شمسي با وضع موجود مخالفت نمیكرد، اصلاَ مطرح نمیشد و به همين خاطر ادبيات آن دوره سرشار است از داستانهايي كه مثلاَ در آن رعيتي با مالكي درگير است سر مسئله آب، زمين يا حتي ناموسش، و مشخص است كه موضع نويسندههاي آن دوره در اين ميان چگونه بوده است اما در اينجا نويسنده در هيچ موردي موضع گيري نمیكند، واقعيتهاي انكار ناپذير را میگويد اما خودش هيچ گاه در جايگاه قضاوت نمینشيند. سپس طلا نژادحسن، منتقد ادبي با عنوان اين موضوع كه نويسنده كتاب اژدهاكشان نگاهي تازه و واجد ارزش به كهن الگوهاي ما داشته است و در واقع به زنده كردن و تلفيق آنها با زندگي امروزي ما پرداخته است، به بيان ديدگاههايش پرداخت و گفت: دومين ويژگي عمده اين اثر تلاشي است كه در جهت بيرون كشيدن ادبيات امروز ما از حصار آپارتمان نويسي در آن صورت گرفته. به عقيده اين منتقد ادبي ادبيات امروز ما كه قصد تلفيق عيني گرايي و ذهني گرايي را دارد در چنبره ادبيات آپارتماني كه محدود به دو نفر يا حتي يك نفر است به نوعي ايستايي رسيده است. وي در ادامه گفت: در ارتباط با كهن الگوها كه خاص ما هم نيست و در ادبيات بسياري كشورها وجود دارد میتوان به مواردي چون كشتن اژدها، از ما بهتران و اجنه، سنگ شدن و... اشاره كرد كه در اين كتاب به نحو جالب توجهي به كار گرفته شده اند و در همين راستا میتوان به نزديكي و سنخيت انسان و حيوان هم اشاره كرد كه در داستان «قشقابل» كه از زيباترين داستانهاي مجموعه است اين سنخيت آن چنان زيبا در آن بيان شده است كه در پايان مرگ انسان و بز در كنار هم و در پي هم تاثيري به ياد ماندني بر خواننده میگذارد. نژاد حسن در ادامه صحبتهايش نكته مهم را در داستانهاي عليخاني آن دانست كه افسانهها و انگارههاي كهن به زبان امروزي بيان شده اند و مثلاَ در داستان قشقابل از روابط مدرن و حتي فرا مدرن در بيان نوع رابطه كبلايي رجب و كبلايي قشنگ استفاده شده است. از ديگر داستانهايي كه در آنها از اين دست استفادههاي زيبا و به ياد ماندني از انگارههاي كهن صورت گرفته میتوان به داستانهاي: اژدهاكشان، ملخهاي ميلك، اوشانان و تا حدودي نسترنه هم اشاره كرد. در ادامه جلسه پوريا فلاح به بيان نقطه نظراتش پرداخت و گفت: به نظر من عليخاني دراماتيزه كردن ادبيات روستايي را به خوبي انجام داده است اما پرسشي كه براي وي پيش آمد اين است كه آيا ما با يك مجموعه داستان طرفيم يا با داستان بلندي كه تقطيع شده است. اگر ميلك را چون كانوني مركزي در نظر بگيريم كه همه داستانها و آدمها به سمت آن فلش میخورند، چرا اين مجموعه رمان نشده است؟ به عقيده اين نويسنده جوان، مجموعه اژدهاكشان دستمايه كافي را براي آنكه به رماني فاخر تبديل شود داشته است و چه بسا در آن صورت ميلك هم به ياد ماندني تر میشد. نكته ديگري كه فلاح به آن اشاره كرد بحث زبان اثر بود و تلاش زيادي كه روي از كار در آوردن آن صورت گرفته. به عقيده وي در عين حالي كه در زبان، ايجاد لحن خاص و متناسبي صورت گرفته ، كار بسيار راحت خوانده میشود اما نكته اي كه به چشم میخورد آن است كه يك جاهايي شايد حس شود كه تاثير كسي چون گلشيري هم ديده میشود. با وجود آنكه كار بسيار روان و راحت خصوصاَ در جاهايي كه زبان داستان به زبان داستاني ساده و معيار ما نزديك میشود، پيش میرود به ناگاه جمله اي به شكل گل درشت و بيرون زده خود را به رخ میكشاند كه شايد به كار لطمه بزند. يوسف عليخاني در پاسخ به فلاح، هر چند تاثير ناخودآگاه برخي از كارهاي گلشيري چون «نمازخانه كوچك من» و «معصومها» را رد نكرد و حتي تاثير كساني چون محمد رضا صفدري در «سيا سنبو» ، اما اينكه وي كلمه اي يا تعبيري مشخص را از گلشيري گرفته باشد، رد كرد. در همين زمينه مرتضي كربلاييلو، نويسنده رمان «مفيد آقا» هم به بيان نظراتش پرداخت و كار و قدرت زباني داستانهاي عليخاني را حتي بالاتر از گلشيري كه به تعبير وي نويسنده اي كتابخانهگرد است، دانست. كربلاييلو اعتقاد داشت در جاهايي و در هنگام مواجهه با برخي كلمات و تعابير بايد واقعاَ كلاه را به احترام تلاش نويسنده از سر برداشت. مرتضي کربلاييلو در ادامه جلسه گفت: من به عنوان يك نويسنده که ارزش کلمات و جملات را درمييابم از مطالعه سطر سطر کتاب لذت بردم. زبان نويسنده در اثر درخشان است و از تشبيهات، بسيار زيبا و بهجا استفاده کرده است. وی اضافه کرد در انتهاي داستانها، زماني که نويسنده از "ميگويند" استفاده کرده، پايانبندي لطمه خورده است. آن نقطه درست جايي بوده است كه نويسنده میتوانسته با استفاده از ساختار، قدرت خود را نشان دهد كه نسبتاَ ساده از آن گذشته است. در ادامه نشست محمد جعفري قنواتي، پژوهشگر ادبيات عامه و مؤلف كتاب «دو روايت از سليم جواهري» به شباهت کار نويسنده به مجموعه «لالي» ، آخرين کار بهرام حيدري نويسنده جنوبي در سال 58 اشاره کرد و گفت با اين تفاوت که در اژدهاکشان، نويسنده تک نگاري و تحليل روستا نکرده است و نهايتاَ داستان نوشته است. وي افزود: مردمشناسي خيلي خوب در داستانهاي يوسف عليخاني بازتاب پيدا کرده است و اعتقادات و رسوم محلي از جمله: قسم، دشنام، دعا و نفرين، خيلي بهجا در داستانها نشسته است. نينا شفيعي، از ديگر حاضران در جلسه به نوستالژي حاکم بر داستانها اشاره کرد. وي معتقد بود نويسنده، گاهي اوقات شخصيتهاي داستان را ناگهان رها ميکند و سرانجامشان را ما نميبينيم. مسعود پهلوانبخش، نويسنده و منتقد نيز گفت که داستانهاي مجموعه، ثبت افسانههاي مردم الموت نيست، بلکه داستانهايي است که افسانهها در آن جاري است ولي اين تکنيک که افسانهها را به داستان مدرن تبديل ميکند در بعضي داستانها مثل اژدهاکشان به عقيده وي چندان وجود ندارد. در ادامه سوسن صنيعي، از سينماگران حاضر در جلسه به پشتوانه محکم تحقيقي در داستانها اشاره کرد و اضافه کرد از خواندن داستانها لذت برده است ولي به عقيده ايشان گاهي اوقات ريتم، تغيير میكند و تند و کند میشود و نكته ديگر آنكه وجه مستند نگاري گاهي بر داستانها غلبه میكند. يوسف عليخاني در پايان جلسه ضمن پاسخ گويي به برخي پرسشهاي حضار اظهار داشت موقعي كه وي درگير نوشتن است بيشتر درگير زبان است و براي تك تك كلماتش عرق میريزد. عليخاني ادامه داد متأسفانه گاهي اوقات منتقدان ما از بيان بي پيرايه و صريح نظراتشان خودداري میكنند، حال آنكه كسي چون وي كه كار بعدياش هم در ادامه اين مجموعه داستان خواهد بود با اين تفاوت كه در آن ديگر حتي يك كلمه ديلمي هم ديده نخواهد شد ، خواهان شنيدن نگاه انتقادي، مستدل و ريز بين منتقدان بخصوص در مورد ساخت است كه در اين جلسه تا حدي به آن رسيده است.
گزارش : ليلا قاسمي
طرح جلد: جواد آتشباری/ سایز بزرگ؛ روی عکس کلیک کنید
به گزارش فارس ... اینجا به گزارش ایسنا ... اینجا به گزارش مهر ... اینجا و اینجا به گزارش روزنامه جام جم ... اینجا (PDF) به گزارش روزنامه فرهنگ آشتی ... اینجا(PDF) گزارش مفصل نشر افراز از این نشست ... اینجا و اینجا شمشیر دولبه ادبیات ایران ... اینجا