روستايي‌نويسي ‌در ‌ادبيات ‌داستاني ‌ايران
ادبيات داستاني در ايران همواره با نگاه و نگرش داستان‌نويسان ايراني به روستايي‌نويسي و بازتاب زندگي قشر روستانشين جامعه همراه بوده است.

يكي از داستان‌نويسان امروز ايران كه در آثار منتشر شده‌اش همواره به موضوعات اقليمي‌ و روستايي نگاهي خاص و جدي داشته است يوسف عليخاني است كه تاكنون 2 مجموعه داستان «قدم بخير مادربزرگ من بود» و «اژدهاكشان» از او منتشر شده است.

آخرين نشست نقد و بررسي نشرافراز به بررسي دومين مجموعه داستان اين نويسنده اختصاص داشت. در اين نوشتار با اشاره به مباحث مطرح شده در نشست يادشده به بررسي نگرش‌هاي داستان‌نويسان ايراني به موضوع ادبيات اقليمي ‌و روستايي و دلايل مطرح شدن اين‌گونه در ادبيات داستاني در دهه‌هاي چهل و پنجاه پرداخته شده است.
هر داستان‌خوان حرفه‌اي ايراني كه آثاري از نويسندگاني چون محمود دولت‌آبادي، غلامحسين ساعدي، جلال آل‌احمد، امين فقيري و هوشنگ گلشيري را خوانده باشد، داستان‌هاي كوتاه و بلندي از اين نويسندگان را خوانده است كه در محيط روستا مي‌گذرد و به بازسازي روابط ميان روستاييان، شهرنشينان و چالش‌هاي ميان آنان از يك سو و از سوي ديگر به بازگويي ستم و ظلم تاريخي بر اين بخش از جامعه مي‌پردازد.

يكي از مهم‌ترين رويدادهاي اجتماعي كه در گسترش موج روستايي‌نويسي در ادبيات داستاني ايران تاثير زيادي داشت، اصلاحات ارضي بود كه شاه در چارچوب انقلاب سفيد خود براي واگذاري تملك اراضي كشاورزي به روستاييان و كوتاه كردن دست خوانين محلي در پيش گرفت.

اين اصلاحات در عمل روستاييان و دهقانان را از نوكران بي‌جيره و مواجب خان‌هاي زورگو و ستم‌پيشه به نوكران حكومت شاه تبديل كرد و نه تنها در بهبود وضعيت معيشتي روستاييان تاثيرگذار نبود، آنان را فقيرتر هم كرد.

اگرچه شاه مي‌كوشيد با پررنگ كردن نقش خان‌هاي محلي در ستم بر روستاييان اصلاحات ارضي خود را توجيه كند و از اين وجه با گسترش ادبيات روستايي مخالفتي نمي‌شد، نويسندگان ايراني‌اي كه در اين دوره به نوشتن داستان‌هايي در خصوص وضعيت روستاهاي ايران پرداختند اغلب تحت تاثير ادبيات ماركسيستي و چپ بودند و براي آنها روستا جايي بود كه مي‌شد ظلم نظام سرمايه‌داري و بهره‌‌كشي از طبقه زحمتكش جامعه را عيني‌تر نشان داد.

به همين دليل روستايي‌نويسي نويسندگاني چون ساعدي بيشتر از اين كه محملي براي بازگويي ويژگي‌هاي جامعه روستانشين كشور و آشنا شدن مردم با رنج‌هاي اين بخش از جامعه باشد، وسيله‌اي براي پيشبرد شعارهاي چپ‌گرايانه در حمايت از طبقات كارگر و برزگر بود كه چپ‌ها منادي آن بودند.

شعارنويسي به جاي ادبيات اقليمي

ادبيات روستايي روشنفكري پيش از انقلاب هيچ‌گاه نتوانست با كنار گذاشتن رويه شعاري خود به ذات ادبيات نزديك شود و فاصله خود را با طبقه‌اي كه از آن سخن مي‌گفت حفظ كرد، چرا كه براي اين نوع نگرش روستا و روستايي بهانه‌اي بود براي شعارهايي كه در ذهن نويسنده مي‌گذشت.

اين نگرش در ادبيات آن روز ايران هيچ‌گاه به قول ‌هادي نودهي داستان‌نويس كه مجموعه داستان «شمايل لرزان مردها» را در كارنامه خود دارد، به ريشه‌هاي مردم‌شناسانه متكي نبود و با وجوه داستاني و تكنيكي با موضوع روبه‌رو مي‌شد، چنان كه براي مثال در «عزاداران بيل» ساعدي با وجود اين كه با داستاني روستايي روبه‌رو هستيم، همه شخصيت‌هاي داستان تهراني حرف مي‌زنند.

او مي‌گويد: اين نگرش يعني رجوع روشنفكران به ادبيات روستايي ما را به ادبيات بومي ‌رهنمون نشد، چرا كه در پس همه اين نوشته‌ها نويسنده براي نمادسازي مي‌كوشيد و وجوه اقليمي ‌و بومي‌ به فراموشي سپرده مي‌شد.

محمد جعفري قنواتي، پژوهشگر حوزه ادبيات اقليمي ‌نيز با اشاره به اين كه بخشي از گرايش به روستانويسي در سال‌هاي پيش از انقلاب اسلامي ‌به تشكيل سپاه دانش مربوط مي‌شد، مي‌گويد: اگر مجله‌هايي مثل خوشه را در فاصله دهه‌هاي چهل تا پنجاه مرور كنيم، مي‌بينيم پر است از طرح‌هايي كه سپاهي‌دانش‌هاي پيش از انقلاب تحت‌تاثير دل‌نگراني‌هاي روشنفكران و مشاهدات خود از روستا‌هاي ايران مي‌نوشتند.

او از مجموعه داستاني از يك نويسنده جنوبي به نام بهرام حيدري نام مي‌برد كه در سال 58 مجموعه لالي را با اتكا به ادبيات روستايي و در فضاي زندگي در شهرك كوچكي ميان مسجدسليمان و اهواز پس از رفتن شركت نفت از منطقه منتشر كرد كه فضاي داستاني آن به مجموعه اژدهاكشان كه از روستاي در حال اضمحلال ميلك در الموت سخن مي‌گويد شبيه است.

ادبيات اقليمي‌ با عيني كردن كهن‌الگوها و تلفيق آنها با زندگي امروز، ادبياتي مي‌آفريند كه از حصار ادبيات آپارتماني متداول ‌‌بيرون استاسدالله امرايي، مترجم و منتقد نيز با بيان اين‌كه ادبيات اين دهه‌ها بر تك‌نگاري‌هاي كساني چون ساعدي و آل‌احمد استوار بود، مي‌گويد: در اين دوره ادبياتي به وجود آمد كه تحت تاثير راديكاليسم دهه 60 ميلادي و نوشته‌هاي كساني چون ژان پل سارتر بود و از دل گرايش به ماركسيسم بيرون آمد و اين ادبيات يك خصيصه مهم داشت كه اعتراض به وضع موجود بود.

وي ادامه مي‌دهد: اين اعتراض در تمام ادبيات دهه‌هاي 30 تا 50 وجه و گرايش اصلي است و گاه به كاريكاتور شباهت مي‌برد، به گونه‌اي كه هركس به هر دليلي مخالف‌خواني نمي‌كرد از گردونه ادبيات حذف مي‌شد.

آفرينش يا گزارشگري؟

اما براستي وقتي متني ادبي مي‌خوانيم، هدف اصلي ما چيست؟ آشنا شدن با تحليلي جامعه‌شناختي و قوم‌نگاري درباره يك مكان؟ آشنايي با زندگي، لهجه، آداب و رسوم و مثل‌هاي مناطق مختلف يا قبل از همه و مهم‌تر از همه خواندن يك متن ادبي؟

قنواتي در اين باره معتقد است: وقتي با يك اثر داستاني روبه‌روييم، بايد بپرسيم آيا تحليل جامعه‌شناسي از داستان برمي‌آيد و اصلاً هدف داستان‌نويس چيست؟ اگر داستان‌هاي نويسندگان شمال و جنوب را در آن دوران بررسي كنيم مي‌بينيم پر است از متن‌هايي كه بيشتر تك‌نگاري هستند تا داستان.

وي با بيان اين كه يوسف عليخاني در اژدهاكشان به دنبال داستان‌نويسي بوده است تا تك‌نگاري مي‌افزايد: اگرچه محيط تاثير خاص خود را در اثر برجاي گذاشته است و مسائل مردم‌شناسي در داستان بازتاب دارد استفاده نويسنده از نفرين‌ها، دعا‌ها و اعتقادات در ديالوگ‌ها هوشمندانه اما در راستاي پيشبرد داستان است.

تقابل ميان داستان‌نويسي با گرايش‌هاي بومي ‌و اقليمي ‌و تك‌نگاري به عنوان گزارشي از وضعيت مناطق روستايي نيز به دهه‌هاي پيش از انقلاب برمي‌گردد، به گونه‌اي كه در آن دوران نويسندگاني چون غلامحسين ساعدي و كاظم اسلاميه و بويژه جلال آل‌احمد در تعدادي از آثار خود به گزارشي از وضعيت زندگي مردم مناطق مختلف ايران پرداختند.

اين آثار اگرچه در جاي خود ارزش زيادي داشت، اما نمي‌توان آنها را داستان و ادبيات محض محسوب كرد، چرا كه نويسنده در داستان جهان داستاني خاص خود را مي‌آفريند و با گزينش برخي خصيصه‌هاي زندگي بيروني مانند گويش، فضاهاي داستاني خاص، آداب و رسوم و مانند آن به آفرينشگري و نه گزارش موقعيت مي‌پردازد.

به اعتقاد طلا نژادحسن، داستان‌نويس و منتقد نويسنده ادبيات اقليمي‌ با عيني كردن كهن‌الگوها و تلفيق آنها با زندگي امروز، ادبياتي مي‌آفريند كه از حصار ادبيات آپارتماني متداول بيرون است.

به گفته وي، كهن‌الگوها و اسطوره‌ها در ادبيات نقاط مختلف جهان مشتركند، اما آنچه مهم است نزديك كردن اين كهن‌الگوها با زندگي امروز است، چنان كه براي مثال داستان اژدهاكشان يوسف عليخاني اگرچه بر پايه افسانه‌اي چون جنگ با اژدها كه در ادبيات جهان پرسابقه است بنا شده، روايت و نگاه خاص نويسنده به اين موضوع باعث شده كه داستاني امروزي و نو آفريده شود.

روستايي‌نويسي در ادبيات ايران به شمشير دولبه‌اي تبديل شده است كه گاه يك نويسنده خوب را تا حد گزارشگري از آنچه هست تبديل مي‌كند و گاه او را به آفريدن جهاني بر پايه ويژگي‌هاي خاص مناطق رهنمون مي‌شود و به نويسنده اين فرصت را مي‌دهد كه با استفاده از توانمندي‌هاي زباني مناطق مختلف، افسانه‌ها و اعتقادات و جلوه‌هاي فضا و مكان داستاني را بنويسد كه مخصوص به خود اوست و تمام ويژگي‌هاي يك داستان ايراني را داراست.

آرش شفاعي
روزنامه جام جم

(HTML) و (PDF)
18 اسفند 1387 صفحه 8

Labels:

youssef.alikhani AT yahoo DOT com