علی قانع
نقد علی قانع بر اژدهاکشان
روزنامه فرهنگ آشتی، چهارشنبه، 20 آذر 87، صفحه 6 ...اینجا و اینجا (Pdf)

تلاشی برای وصل ادبیات بومی به ادبیات داستانی
علي قانع

«اژدهاکشان» یوسف علیخانی از زمان ورود به بازار ادبیات داستانی ایران باعث چالش‌های مختلف و بحث برانگیزی شد و پرسش‌هایی را درباره مشروعیت وجودی داستان‌های بومی و جایگاه آن در ادبیات معاصر مطرح کرد، که آیا اساسا این نوع داستان‌ها چگونه می‌تواند وصلتی با جریان داستان‌نویسی معاصر داشته باشد و اینکه زمان تولید این گونه ادبی به سر آمده و اصولا لزومی به نوشتن آن هست یا نه. در همین رابطه مسائل حاشیه‌ای دیگری به وجود آورده که در مطبوعات و برخی سایت‌های ادبی هم، مخالفان و موافقان در برابر هم صف‌آرایی کردند .
اکنون نه در مقام منتقد، که براین باورم از نقد سالم ادبی محروم هستیم، بلکه به عنوان خواننده‌ای نیمه حرفه‌ای که تولیدات ادبیات داستانی را دنبال می‌کند به برخی موارد از نقاط ضعف و قدرت مجموعه اژدهاکشان اشاره می‌کنم. به نظر من اگر داستان حرفی برای گفتن داشته باشد و هدف اصلی کار را ایجاد ارتباط بدانیم، می‌بایست تا اندازه قابل قبولی هر دو گروه مخاطب خاص و عام را جذب کند‌. شاید بتوان گفت داستانی موفق است که دغدغه‌های مشترک بین همه ذائقه‌ها را نشانه بگیرد. به طور مثال در گروه داستان‌های بومی، دغدغه‌ها آن‌قدر انحصاری و خاص نباشد که خواننده شهرنشین و ماشینی هیچگونه ارتباطی با کلیت روال داستان برقرار نکند و بالعکس در داستان‌های شهری هم آن‌قدر مسائل اختصاصی و مربوط به فضای آپارتمان‌ها و ماشین و دود و مترو شود که نه تنها خواننده بومی که حتی در برخی موارد، خواننده شهرستانی هم نتواند ارتباط لازم و کافی را داشته باشد. چیزی که شاید تنها در چند مورد داستان‌های مجموعه اژدهاکشان اتفاق می‌افتد و در باقی کارها، خلق ارتباط به خوبی صورت می‌گیرد و از حق که نگذریم این است که نمی‌توان بالکل منکر اشتراک دغدغه در شخصیت‌های مجموعه اژدهاکشان و انسان معاصر و شهری شد. به طور مثال در داستان «نسترنه» که به عقیده من یکی از بهترین‌های این مجموعه است ورای صورت ظاهری و عناصر روستایی از قبیل بز و گوسفند و چراگاه و... با یک معضل ملموس و آشنا روبه رو هستیم. پیردختری تنها به نام نسترنه را می‌بینیم که از یک سو با آدم‌های آبادی و دایره زندگی‌اش در گیر است و از سویی دیگر با نفس زن بودن و تمنایی که هر زنی در هر کجا می‌تواند داشته باشد. حالا مگر این نسترته نمی‌تواند در شهر زندگی کند، کارمند و کارگر و یا استاد دانشگاه باشد و یکی از آدم‌هایی باشد که در کنارمان زندگی می‌کند و ما روزانه آنها را می بینیم؟یا در داستان «اوشانان» یکی دیگر از داستان‌های خوب مجموعه به نوعی با یک اشتراک دغدغه روبه رو هستیم که منحصر به فضا و مکان خاصی نیست و در اقصی نقاط کره خاکی با آن مواجهیم. ارتباط با از ما بهتران، اوشانان، ارواح و دیگران؛ کسانی که منسوب به دنیایی دیگر هستند و به چشم همه نمی‌آیند. این موارد ریشه در باورهای خاصی دارد و منحصر به شهر و روستا و کشور خاصی نیست و در ادبیات شرق و غرب هم به وفور دیده می‌شود. در این عرصه، رمان «دیگران» و «‌پدرو پارمو» و بسیاری موارد دیگر را شاهد هستیم. در این داستان هم گرچه نمونه‌ای کاملا بومی‌ و سنتی مطرح شده ولی کاملا پخته و قوام آمده و دارای فضایی
وهم برانگیز و معمایی و قابل لمس است که البته به عقیده من دخالت راوی یا نویسنده در برخی بند‌ها زائد و غیرضروری است و به ایجاد ارتباط مخاطب ضربه می‌زند .در داستان «گورچال» مردی به دلایلی که دانستنش برای خواننده مهم نیست بعد از تحمل دوره دو سال زندان به خانه باز می‌گردد و در بدو ورود کودکی که ظاهرا از خودش نیست و زنش برای دور ماندن از تنهایی درغیاب او به خانه آورده، هول می‌کند و جان می‌دهد. این داستان نیز در هر جا و مکانی می‌تواند اتفاق بیفتد. یکی می‌آید و یکی می‌رود و ماجرای زندگی ادامه می‌یابد؛ داستان تنهایی انسان و گذر عمر و ادامه ناگزیر زندگی‌. در گروه دوم داستان‌های مجموعه «اژدهاکشان» با داستان‌هایی روبه رو هستیم که گرچه بیشتر بومی‌اند و بافت روستایی دارند ولی با شخصیت پردازی خوب و موجز نویسنده کاملا در متن و فضا قرار می‌گیریم و لزومی‌ به شهری بودن سوژه حس نمی‌شود. فقط در بعضی مواقع بیش از حد به باورهای قومی‌و محلی تکیه شده و حالت تحمیلی به خود می‌گیرد که شاید با آزاد گذاشتن خواننده در انتخاب، این نقیصه برطرف می‌شد. در داستان قشقابل مردی دلبسته بُزهاست. او بُزی را که پیرزنی نذر امامزاده کرده از آن خود می‌کند و ظا‌هرا در ایام جوانی نموره ارتباطی هم با او داشته. اتفاق‌های شوم از پی هم سر می‌رسند و در پایان مرگ بُز و پیرمرد با هم مصادف می‌شود. نویسنده در این داستان به خوبی از پس تصویر سازی شور و شیدایی پیرمرد و حال و هوای اهالی آبادی بر آمده است و رگه‌هایی از فیلم به یاد ماندنی گاو مهرجویی را در ذهن تداعی می‌کند.
در داستان «دیولنگه و کوکبه» راوی با تعلیق‌های بجا و جذاب، پرده از رابطه دختری روستایی و معلم مدرسه آبادی برمی‌دارد. داستان با هیجان پیش می‌رود و نهایتا منجر به غیبت و یا فرار دختر می‌شود و راوی از زبان چند نفر ماجرا را به افسانه‌ای محلی و قدیمی ربط می‌دهد و اینکه با زدن رعد و برق، دیوی از آسمان پایین می‌آید و یکی از دختران آبادی را با خود می‌برد. داستان لحظه‌های زیبایی را خلق می‌کند و با شگردی خاص و جالب و به نحوی قابل قبول، خیال و واقعیت را به هم وصل می‌کند.در داستان «اژدهاکشان»راوی با نقل قول از سوی چند نفر، افسانه قدیمی دیارشان را بازسازی می‌کند که چگونه حضرتقلی به جنگ اژدها رفت و او را از پای در آورد و در سنگ‌های کوه حک شد. کار با وجود کوتاهی، از برجستگی‌های داستانی خاصی برخوردار است؛ کاری پر رمز و راز و لبریز از وهم و دلهره که جزو داستان‌های قوی و استخوان‌دار مجموعه است .اما گروهی از داستان‌ها، حداقل از نظر من ارتباط لازم را برقرار نمی‌کنند و گاهی باعث خستگی و ملال می‌شوند. شاید یکی از دلایل این امر به کارگیری از جمله‌ها و بند‌های طولانی و کشدار و توصیف‌های غیر ضروری است که باعث نفس گیر شدن و ملال در کارها می‌شود و حکم سرعت گیر را دارد. داستان‌های«سیا مرگ و میر»، «شول و شیون» و «ظلمات» از این دست است. در داستان‌های«آه دود» و «تعارفی» با موضوعی شعاری و تکرای روبه رو هستیم و نویسنده هیچ نگاه تازه‌ای در طرح این موضوعات ارائه نمی‌دهد؛ اما در داستان «الله بدشت سفیانی» با کار جالبی از نوع طنز آمیخته با شوخی و جدی روبه رو هستیم. جوانکی سر به دیوانگی گذاشته و مردم دلیل خل بازی و جنونش را اهانت به امامزاده و شکستن شاخه‌های درخت مقدس تادانه می‌دانند؛ ولی در پایان، راهکار در حل مشکل مجردی او یافت می‌شود و او را سوار بر ماده قاطر معروفی ‌کرده و راهی بیابان می‌کنند تا شاید به طریقی درمان شود .«اژدهاکشان»، مجموعه قابل تاملی است و نسبت به کتاب قبلی یوسف علیخانی «قدم بخیر، مادربزرگ من بود» که در پی وصل ادبیات بومی‌و پست مدرن بود، از پختگی و قوام بیشتری برخوردار است و با تجربه بهتری پا به میدان گذاشته. شاید پرهیز از تاکید شدید و گاهی افراطی از باورهای محلی و تفکیک و حذف برخی از بندهای محیط شناختی و پژوهشی که گاهی به کار داستان نمی‌آید بتواند در کارهای بعدی این نویسنده خوب ادبیات داستانی کشورمان راهگشا باشد و شاهد کارهای پربارتری از یوسف علیخانی باشیم .

Labels:

youssef.alikhani AT yahoo DOT com